ذهن معکوس در معامله گری

آیا تا به درحال حاضر با خویش اندیشیده اید چرا در لحظه ای که پوزیشن و داد و ستد ای انجام میدهید به یکباره جهت فرآیند تغییر کرده و شما به ضرر و زیان فرو میروید آیا تا به اکنون این به ذهن معکوس در معامله گری ذهنیت شما خطور کرده که کسی آنسوی صفحه نمایش نشسته و هر پوزیشن و داد و ستد ای که انجام میدهید بر عکس آنرا انجام میدهد و شمارا به ضرر و زیان فرو میبرد . روایت ذهن معکوس ادوارد مورفی مهندس هوافضا بود که در سال 1949 در مقر نیروی هوایی بر روی یک پروژه عمل میکرد . در یکی طاقت فرسا ترین آزمایشهای پروژه , یک تکنسین حواس پرت , یکیاز سیم ها را برعکس وصل کرد و تست وخیم شد . مورفی در رابطه این تکنسین اذعان کرد : «اگه یه رویکرد برای تخریب کردن چیزی وجود داشته باشه وی همون یه رویه رو پیدا می کنه» و این اولین ضابطه مورفی بود . در صدر در فرهنگ و تمدن فنی مهندسین ترویج یافته و سپس به فرهنگ وتمدن عامه رویکرد پیدا کرد . بعداً ضوابط دیگری نیز بعداز کسب جايگاه اضطراری از بنیاد مورفی در زمره ضوابط دارای اهمیت قرار گرفتند . از آن مورخ به آنگاه شرایطی به عنوان قانون ها مورفی متن شد که در پایین به مقداری از آن ها اشاره میکنم :
ذهن معکوس و رابطه آن با معامله ذهن معکوس در معامله گری گری با قانون مورفی
شاید برای شما نیز این موضوع پیش آمده باشد که در معامله گری به ناگاه جهت روند تغییر پیدا کرده و شما متضرر می گردید. تا به حال شما نیز به این فکر کرده اید که شاید دستی از آن سوی مانتیور برای شکست شما عکس پوزیشن و معاملات شما را انجام می دهد؟
قضیه ذهن معکوس از چه قرار است؟
چارت ایران : یک مهندس ذهن معکوس در معامله گری هوافضا به نام ادوارد مورفی، در سال 1949 در حال انجام فعالیت بر روی پروژه ای در پایگاه نیروی هوایی بود. درست در دشوارترین آزمایش پروژه، بر اثر حواس پرتی یکی از تکنسین ها، و اتصال برعکس یک سیم، کل آزمایش به فنا رفت. مورفی معتقد بود که این تکنسین حتی اگر برای نابودی چیزی، تنها یک راه وجود داشته بی شک او آن یک راه را امتحان خواهد نمود.
و این شد اولین قانون مورفی! این قانون اول در بین نیروهای فنی و مهندسین جا افتاد و بعد از آن نیز وارد فرهنگ عامه شد. پس از آن نیز قوانین دیگری به عنوان قوانین مورفی باب شدند. در ادامه با چند نمونه دیگر از قوانین مورفی آشنا خواهیم شد:
نمونه هایی ازقوانین مورفی
- با رفتن شما از یک صف به صفی دیگری، صف قبلی سریع تر پیش خواهد رفت.
- افتاد جسمی ارزشمند از دست شما مصادف خواهد بود با رفتن آن به دورترین و غیرقابل دسترسی ترین نقطه
- شی گشمده همواره در آخرین جایی است که شما در آن جا به جستجو می پردازید.
- کفش نو شما که برای اولین بار آن را به پا کرده اید مدام توسط افراد خاکی شده و همه بر روی آن پا خواهند گذاشت.
- از اونجایی که فردا روز به مراتب بدترین پس امروز را شاد باشید.
- بینی شما درست در لحظه ای که دستان شما روغنی و سیاه شده دچار خارش می شود.
- وقتی که با کسی بیرون هستید که دوست ندارید کسی شما را با او ببیند قطعا توسط یک آشنا دیده خواهید شد.
- در ترافیک خطی که شما در آن قرار داشته حرکت کندتری دارد.
- هر چقدر هم که برای خرید یک جنس وقت بگذارید درست بعد ذهن معکوس در معامله گری از خریدن، آن را در مغازه ای دیگر با قیمتی پایین تر خواهید دید.
- کافی است چیزی را دور بیندازید، خیلی زود به آن نیازی جدی پیدا می کنید.
- نان همیشه از طرفی از دست شما به روی زمین خواهد افتاد که کره بر روی آن کشیده شده است.
- بعد از آن که مدت زیادی را منتظر اتوبوس هستید به محض روشن کردن سیگار اتوبوس از راه خواهد رسید.
- هر وقت عجله داشته باشید اتوبوس تاخیر دارد.
این موارد تنها نمونه ای از معکوس بودن انتظارات می باشد، اما واقعا اگر از بدو ورود به بازارهای مالی تاکنون همواره برخلاف ذهنیات خود عمل می کردید تا به حال چقدر سود کسب کرده بودید؟
سرنوشت آقای مورفی
درست شبی که ماشین ادوارد مورفی در بزرگراه بنزین تمام کرده بود و ترافیک شلوغی نیز بر بزرگراه حاکم بوده و حرکت ماشین ها خیلی کند صورت می گرفت، مورفی که اتفاقا لباس سفیدی نیز به تن داشت تصمیم می گیرد ماشین را گوشه ای پارک کرده و تاکسی بگیرد.
درست در همین لحظه یک توریست خارجی از آن جایی که در خلاف جهت در حال رانندگی بوده ادوارد مورفی را زیر گرفته و مورفی می میرد. در واقع گویی همه چیز دست به دست هم داده بود تا مورفی در آن لحظه و بدین شکل کشته شود. هدف از نوشتن این مقاله این بود که ذهن شما به چالش کشیده شده و باعث شده از این به بعد دیدگاه عمیق تری به همه چیز داشته باشید.
با ذهن معکوس در معامله گری آشنا شویم
آیا تا به حال با خود اندیشیده اید چرا در لحظه ای که پوزیشن و معامله ای انجام میدهید به یکباره جهت روند عوض شده و شما به ضرر فرو میروید آیا تا به حال این به ذهن شما خطور کرده که کسی آنسوی مانیتور نشسته و هر پوزیشن و معامله ای که انجام میدهید بر عکس آنرا انجام میدهد و شما را به ضرر فرو میبرد.
داستان ذهن معکوس
ادوارد مورفی مهندس هوافضا بود که در سال ۱۹۴۹ در پایگاه نیروی هوایی بر روی یک پروژه کار می کرد. در یکی از سخت ترین آزمایشهای پروژه، یک تکنسین حواس پرت، یکی از سیم ها را برعکسوصل کرد و آزمایش خراب شد. مورفی درباره این تکنسین گفت: «اگه یه راه برای خراب کردن چیزی وجود داشته باشه او همون یه راه رو پیدا می کنه» و این اولین قانون مورفی بود. در ابتدا در فرهنگ فنی مهندسین رواج یافته و بعد به فرهنگ عامه راه پیدا کرد. بعداً قوانین دیگری هم بعد از کسب رتبه لازم از بنیاد مورفی در زمره قوانین اصلی قرار گرفتند. از آن تاریخ به بعد قوانینی تحت عنوان قوانین مورفی نوشته شد که در زیر به پاره ای از آنها اشاره می کنم:
قوانین مورف
● اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
● هرگاه جسم بـا ارزشی از دست شما به زمین می افتد به غیر قابل دسترس ترین مکان میرود (حلقه برلیان به داخل چاه فاضلاب می افتد)
● شما هر موقع دنبال چیزی می گردید هـمیشه در آخـرین مـکانی که آن را جستجو میکنید می یابیدش.
● هرگاه کفش نو را برای اولین بار به پا کنید همه پایشان را روی آن خواهد گذاشت.
● لبخند بزن… فردا روز بدتریه…
● بعد از این که دسننان حسابی روغنی وسیاه شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
● احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش مییابد.
● وقتی در ترافیک گیر کرده ای لاینی که تو در آن هستی دیرتر راه می افتد
● اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی بگردید، به محض اینکه آنرا خریدید آنرا در مغازه ی دیگری ارزانتر خواهید یافت
● هرگاه چیزی را دور بیاندازید، به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
● همیشه نان از طرفی که به آن کره مالیده اید روی زمین می افتد.
● مدت زیادی منتظر اتوبوس می مانی و خبری نیست پس سیگاری روشن می کنی به محض روشن شدن سیگار، اتوبوس می رسد.
● اگر تو دیرت شده اتوبوس هم دیر می آید.
آری و صدها نمونه ی دیگر که از معکوس شدن انتظارات خبر میدهد، به نظر شما اگر از زمان ورودتان به بازارهای مالی همیشه بر عکس فکر می کردید تا به حال چقدر سود می کردید؟
و اما سرنوشت خود آقای مورفی :
یه شب تو یه بزرگراه سوخت ماشین آقای مورفی تموم می شه، اون شب تو بزرگراه ترافیک بوده و ماشین ها به کندی حرکت می کردند، آقای مورفی هم ماشین را به کناری میبره تا بقیه ی راه رو با تاکسی بره. با آرامش کنار بزرگراه ایستاده بود که ناگهان ماشین یه توریست انگلیسی که داشته خلاف جهت می اومده به مورف میزنه و اونو می کشه، اتفاقا اون روز لباسش هم سفید بوده. حالا فکر کنید با یه لباس سفید کنار یه بزرگراه شلوغ ایستاده باشی، بعد یه توریست در جهت مخالف بیاد بهت بزنه و بمیری. احتمالا موقع جون دادن این جمله ی معروفش روی لبش بوده : “اگه یه راه برای خراب کردن چیزی وجود داشته باشه او همون یه راه رو پیدا می کنه”
من به عنوان نویسنده ی این مطلب هیچ نظر خاصی ندارم لیکن هدفم از نوشتن این پست به چالش کشیدن ذهن خواننده است که بتواند کمی عمیق تر به موضوعات نگاه کند و ساده از آنها نگذرد.
قصد شروع سرمایهگذاری در بورس را دارید؟ اولین قدم این است که افتتاح حساب رایگان را در یکی از کارگزاریها انجام دهید:
برای سرمایهگذاری و معامله موفق، نیاز به آموزش دارید. خدمات آموزشی زیر از طریق کارگزاری آگاه ارائه میشود:
ذهن معکوس در معامله گری
آیا تا به درحال حاضر با خویش اندیشیده اید چرا در لحظه ای که پوزیشن و داد و ستد ای انجام میدهید به یکباره جهت فرآیند تغییر کرده و شما به ضرر و زیان فرو میروید آیا تا به اکنون این به ذهنیت شما خطور کرده که کسی آنسوی صفحه نمایش نشسته و هر […]
آیا تا به درحال حاضر با خویش اندیشیده اید چرا در لحظه ای که پوزیشن و داد و ستد ای انجام میدهید به یکباره جهت فرآیند تغییر کرده و شما به ضرر و زیان فرو میروید آیا تا به اکنون این به ذهنیت شما خطور کرده که کسی آنسوی صفحه نمایش نشسته و هر پوزیشن و داد و ستد ای که انجام میدهید بر عکس آنرا انجام میدهد و شمارا به ضرر و زیان فرو میبرد . روایت ذهن معکوس ادوارد مورفی مهندس هوافضا بود که در سال 1949 در مقر نیروی هوایی بر روی یک پروژه عمل میکرد . در یکی طاقت فرسا ترین آزمایشهای پروژه , یک تکنسین حواس پرت , یکیاز سیم ها را برعکس وصل کرد و تست وخیم شد . مورفی در رابطه این تکنسین اذعان کرد : «اگه یه رویکرد برای تخریب کردن چیزی وجود داشته باشه وی همون یه رویه رو پیدا می کنه» و این اولین ضابطه مورفی بود . در صدر در فرهنگ و تمدن فنی مهندسین ترویج یافته و سپس به فرهنگ وتمدن عامه رویکرد پیدا کرد . بعداً ضوابط دیگری نیز بعداز کسب جايگاه اضطراری از بنیاد مورفی در زمره ضوابط دارای اهمیت قرار گرفتند . از آن مورخ به آنگاه شرایطی به عنوان قانون ها مورفی متن شد که در پایین به مقداری از آن ها اشاره میکنم :
● در شرایطیکه شما از یک صف به صف دیگری رفتید , سرعت صف قبل بیشتر از صف فعلی خواهد شد . ● هرگاه جسم بـا ارزشی از دست شما به زمین می افتد به غیر قابل دسترس ترین مکان می رود ( رینگ برلیان به باطن چاه فاضلاب می افتد ) ● شما هر موقع دنبال چیزی میگردید هـمیشه در آخـرین مـکانی که آن را کاوش می کنید می یابیدش . ● هرگاه کفش تازه را برای نخستین بار به پا فرمایید تمامی پایشان را روی آن خواهد گذاشت . ● لبخند بزن… فردا روز بدتریه… ● بعداز اینکه دسننان حسابی روغنی و سیاه شد , بینی شما آغاز به خارش خواهد کرد . ● احتمال روبرو شدن با یک آشنا هنگامی که با کسی میباشید که مایل نیستید با وی چشم گردید ارتقاء می یابد . ● هنگامی در ترافیک گیر کرده ای لاینی که تو در آن هستی دیرتر رویه می افتد ● اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی بگردید , به محض اینکه آنرا خریدید آنرا در دکان ی دیگری ارزانتر خواهید یافت ● هرگاه چیزی را بدور بیاندازید , به آن نیاز پیدا خواهید کرد . ● مدام نان از طرفی که به آن کره مالیده اید روی زمین می افتد . ● مقطع متعددی درانتظار اتوبوس میمانی و خبری نیست پس سیگاری روشن میکنی به محض روشن شدن سیگار , اتوبوس میرسد . ● در شرایطیکه تو دیرت شده اتوبوس نیز دیر میاید . بله و صدها مثال ی دیگر که از معکوس شدن انتظارات خبر میدهد , به حیث شما در شرایطی که از زمان ورودتان به بازارهای مالی مدام بر عکس تاءمل می کردید تا به حالا چقدر سود می کردید؟ و البته عاقبت خویش آقای مورفی : یه شب تو یه اتوبان سوخت خودرو آقای مورفی تموم می شه , اون شب تو بزرگ ذهن معکوس در معامله گری راه ترافیک بوده و خودرو ها به کندی تکان می کردند , آقای مورفی نیز خودرو را به کناری میبره تا سایر ی خط مش رو با آژانس بره . با ادب کنار اتوبان ایستاده بود که یک دفعه خودرو یه گردشگر انگلیسی که داشته مغایر جهت می اومده به مورف میزنه و اونو می کشه , اتفاقا اون روز لباسش نیز سپید بوده . حال تصور کنید با یه خرقه سپید کنار یه اتوبان نامرتب ایستاده باشی , بعد از آن یه گردش گر در جهت مخالف بیاد بهت بزنه و بمیری . احتمال دارد موقع جون دادن این پاراگراف ی معروفش روی لبش بوده : “ اگه یه منش برای ضایع کردن چیزی وجود داشته باشه وی همون یه رویکرد رو پیدا می کنه ” اینجانب تحت عنوان مولف ی این مقاله هیچ حیث خاصی ندارم لکن هدفم از نوشتن این پست به معضل کشیدن ذهن خواننده است که بتواند مقداری عمیق خیس به موضوعات نگاه نماید و معمولی از آنها نگذرد .